اینجا همه چی درهمه
از بودن در این وب سایت لذت ببرید دوستان عزیز
 

 

 

امامت عامل وحدت امت

شاید بارها و بار ها نام خطبه معروف بی بی دو عالم حضرت صدیقۀ کبری فاطمۀ زهرا(س) را شنیده و یا آن را دیده و خوانده باشیم. خطبه ای که بزرگان شرح های زیادی بر آن نوشته اند، اما گاه مطلبی یا چیزی به خاطر معروفیت و در دسترس بودن آن، باعث می شود که آن را نبینیم یا اینکه نسبت به آن دوچار یک نوع روزمرگی شویم.
در اهمیت این خطبه همین بس که اگر شیعه و سنی، بدون تعصب و با انصاف در آن تدبُّر کنند قطعاً حقایق عظیمی بر آنان مکشوف خواهد شد و به نتایج مطلوبی از وقایع پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام دست پیدا خواهند کرد. خطبه ای که تنها ده روز پس از وفات رسول خدا(ص) توسط تنها یادگار آن حضرت در مسجد پیامبر قرائت گردید. یادگارِ پیامبری که مکرّر و به اندک مناسبتی دخترش فاطمه را ستایش می فرمود. دختِ پیامبری که وقتی وارد می شد پیامبر جلو پایش بلند می شد و پیشانی اش را می بوسید آن گاه می فرمود: «فاطمه پاره ی تن من است! و دل و جانِ درون من است. پس هر کس او را بیازارد، مرا آزارده و هر کس مرا آزار دهد،خدا را آزار داده است.»(1)
اما این خطبه را با واقع نگری و مطالعه در روایات دیگر و گوشه های تاریخ باید از حدّ یک سخنرانی حماسه ای و یا اظهار مصیبت و شکایت از این که اوضاع عادی که در عصر حیات پیامبر وجود داشته و پایان یافته است خارج کرد، حتی نباید به عنوان اعتراض به سیاست مالی و اقتصادی دولت انتخابی – که بر اساس شورا شکل یافته – یا به عنوان موضوع شخصی، یعنی درخواست مساحتی از زمین که ذخیره اقتصادی یک خانواده است و یا نزاع مادی بر سر سرزمین معین به اسم «فدک» و یا دست یابی به سرزمین «غله خیز» تلقی کرد، بلکه «فدک»، رمز قیامی تاریخی است که از حدود حجاز گذشته و پایه ریز حکومت جهانی می باشد.«فدک»، انقلابی است که تاریخِ پس از خود را تشکیل خواهد داد. فدک، انقلاب علیه سیاست دولتِ وقت و برای برگرداندن خلافت عظمای الهی و اصلاح ملتی است که با نادیده گرفتن همه ی زحمات و خون دل ها می خواهد به جاهلیّت نخست برگردد. اگر در طی خطبه صحبتی از مطالبه ی میراث و یا نحله (پیش کشی) به میان آمده مربوط به آن مقداری است که مرتبط به زعامت کبری و حکومت جهانی می شود و به عبارت واضح تر صحبت از اسلام و کفر و نفاق و مسئله نص و شورا است. قسمت عمده ی خطبه مُعرِّف وجود مقدس امیرالمومنین(ع) و یادآورِ فداکاریها و جان فشانی ها و مقاومت های علی (ع) در ایجاد اسلام و دوران ضعف آن و نیز مشخص کننده حق مسلّم اهل بیت (ع) و چگونگی بازگشت جاهلیت در لباس اسلام و نیز چگونگی از دست رفتن سعادت مسلمانان و سپردن کاری به این عظمت به دست نا اهل و گرفتاری در فتنه ای بزرگ است.
اما همانطور که ذکر شد تنها ده روز پس از وفات پیامبر (ص)(2) آنگاه که صدیقۀ کبری فاطمه (س) همۀ شهود و دلایل خود را در مطالبه ی حقش «فدک» ارائه کرد و جناب ابوبکر از پذیرش آنها خوداری نمود و چیزی از ماترک رسول خدا(ص) و بخشش او را به وی، باز پس نداد، آن بانو تصمیم گرفت که موضوع را در برابر همه ی مسلمانان مطرح کند و اصحاب و یاران پدرش را به یاری طلبد. از این رو بنا به گفته ی محدثان و مورخان، رو به سوی مسجد پیامبر(ص) آورد.(3)

علّامه عسکری در کتاب «سقیفه» به نقل از ابوبکر جوهری در شرح این واقعه چنین می نویسد:

وقتی فاطمه دریافت که ابوبکر تصمیم دارد که فدک را به او باز پس ندهد،روسری خود را بر سر کشید و چادری بر خود پیچید و به میان گروهی از زنان از بستگانش ،در حالی که دامن پیراهنش پاهای شریفش را پوشانده بود و همچون پیامبر خدا (ص) قدم بر می داشت،به مسجد درآمد و بر ابوبکر که در میان گروهی فشرده از مهاجر و انصار و دیگران نشسته بود، وارد شد. پس ، پرده ای پیش رویش کشیدند. آنگاه (صدیقۀ کبری حضرت زهرا) ناله ای از دل کشید که مردم را سخت منقلب کرد و به شدت به گریه انداخت و مجلس متشنج شد.پس اندکی درنگ کرد تا جوشش آنان فرو نشیند و ناله ها و خروششان به آرامی گراید. سپس، سخن را به سپاس و ستایش خدای عزّ و جلّ گشود و درود بر پیامبر خدا فرستاد و سپس گفت:(4)
ثُمَّ قالَت:
ایّهاالناسُ. أنَا فاطِمةُ و أبی مُحَمَّد. أقُولُها عَوداً عَلی بُدءً. « لَقَد جاءکُم رَسُولٌ مِن أنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیکُم بِالمُوءمِنینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» توبه 129- فَإن تَعرَفوُهُ تَجِدُوهُ أبِی دُونَ آباتکُم. وَ أخابنِ عَمِّی دُونَ رِجالِکُم. فَبَلَغ النِّذارَة. صادِعاً بِالرِّسالةِ.مائِلاً عَن مَدرَجَةِ المُشرِکینَ. ضارِبَاً لِثَبَجِهِم،آخِذاً بِکَظمِهِم. یَهشِمُ الأصنامَ وَ یَنکُثُ الهامَّ
«سپس گفت: مردم. چنانکه در آغاز سخن گفتم:من فاطمه ام و پدرم محمد (ص) است « همانا پیغمبری از میان شما بسوی شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود، و به گرویدنتان امیدوار و بر موءمنان مهربان و غمخوار» (توبه 129). اگر او را بشناسید می بینید او پدر من است، نه پدر زنان شما. و برادر پسر عموی من است نه مردان شما. او رسالت خود را به گوش مردم رساند. و آنانرا از عذاب الهی ترساند. فرق و پشت مشرکان را بتازیانه ی توحید خست. و شوکت بت و بت پرستان را در هم شکست.»(5)
اما قصد نگارنده از این مختصر نه شرح تمام آن چیزی است که آن روز در تاریخ صدر اسلام گذشت و نه شرح تمام خطبۀ حضرت(س)، که علما و بزرگان اسلام بر آن شرح های بسیار و وزینی نوشته اند بلکه پرداختن و تأمل در این فراز از خطبه است که بانوی دو عالم (س) خود را به مردم این چنین معرفی می کنند: ایّهاالناسُ. أنَا فاطِمةُ و أبی مُحَمَّد. أقُولُها عَوداً عَلی بَدءً.
حال پرسش اساسی این است که براستی چرا حضرت صدیقۀ کبری(س) باید خود را برای مردم به اسم و نَسَب معرفی کند؟ آیا مردم فاطمه و پدرش رسول الله را نمی شناختند؟ مگر نه آنکه مردمی که فاطمه برایشان سخن می گفت مسلمان بوده اند و دین خود را از پدر او داشتند؟ و در مسجدی نشسته بودند که مُزیَّن به نام پدرش بود؟ و مگر نه آنکه خلیفه ای که در مسجد حضور داشت و مخاطب اصلی سخنان صدیقۀ کبری(س) بود، به تازگی بر جای پدرش تکیه زده و خود را جانشین پیامبر خدا می داند؟! پس چرا باید فاطمه بگوید: ای مردم من فاطمه ام و پدرم محمد(ص) است؟
آنچه در پاسخ مجموع این سوالات به نظر نگارنده می رسد این است که: یقیناً این نوع معرفی کردن نه یک معرفی ابتدایی و برای شناساندن خود به مخاطبان و یا بیگانگانی است که او را هرگز ندیده و نمی شناسند بلکه گوشزد و تلنگری است برای آنان که اتفاقاً او و نَسَبَش را به خوبی می شناسند اما عوامل و اتفاقات گوناگون باعث یک سری محافظه کاری، مغالطه کاری و مصلحت اندیشی های نفسانی در وجودشان گردیده است و حاضر شده اند به هر قیمتی که شده چشم بر روی واقعیت ها و حقایق عالم ببندند.شاید هیچ گاه نمی دانستند که با سکوت مصلحت گونۀ خویش قرار است چه خیانت عظمایی در حق اسلام و آینده اسلام کنند. که «إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم» سوره رعد آیه 11
به قول مرحوم، علامه دکتر شهیدی (ره): «این سخنان (فاطمه) در آن روز در حقیقت اعلام خطری بود. خطری که نه تنها مهاجر و انصار، بلکه رژیم حکومت و آینده ی نظام اسلامی را تهدید می کرد. آنروز مردم پایان کار را نمیدیدند. ندانستند که مهتری از قریش به خاندان امیه و سپس به فرزندان ابوسفیان و تیره حکم بن عاص و مروانیان می رسد. و سرانجام آتشی سر می زند که سراسر شرق و سپس حجاز و شام و مغرب اسلامی را فرا می گیرد... دوران امتیاز های قبیله ای و نژادی تجدید گردید. دو دستگی و بلکه چند دستگی چهره ی زشت خود را نمایان ساخت . دیگر بار قحطانی و عدنانی رو در روی هم ایستادند و چنان بهم افتادند که گویی ایام العرب از نو زنده گشته است.» (6)
بنابراین صدیقه کبری(س) با معرفی خود و اصل و نَسَبَش می خواهد تا مردم بدانند که چه کسی و با چه فضایلی و دارای چه جایگاه و مقامی در مقابل آنهاست و می خواهد تا با معرفی خویش - که همانا سیدة النساء العالمین مِن الأوّلین و الآخرین و صدیقۀ کبری و تنها فرزند پیامبرشان است – با رهنمود های حکیمانه اش، مردم را از خواب غفلتی که در آن به سر می برند، بیدار نماید.
نکتۀ دیگر آنکه در این فراز حضرت(س)، از واژه «یا ایّها الناس» استفاده می نماید نه مثلاً از واژۀ «ایّهاالمومنون» و «ایّهاالمهاجرین» و «ایّهاالأنصار»، تا شامل همۀ طوائف و قبائل از زن و مرد و از سیاه و سفید، عرب و عجم ، کافر و مومن ،منافق و مسلمان باشد. یعنی ای مردم، هر مسلکی که دارید آیا میدانید چه کسی با شما سخن می گوید؟ منم فاطمه دختر پیامبر!
اما در جهت تبیین و روشن شدن هرچه بیشتر مطلب فوق الذّکر، سری زدیم به شرح هایی که برخی از بزرگان دین و مذهب بر این خطبۀ شریفه نوشته اند، در این بین باید اشاره ای داشته باشم به کتاب شریف شرح خطبۀ حضرت زهرا(س) اثر آیت الله سید عزالدین حسینی زنجانی(دام ظله) که الحق و الإنصاف اگر نگویم بی نظیر است اما باید گفت در نوع خود کم نظیر می باشد.لذا هم اینجا حقیر خواندن آن را به خوانندگان محترم توصیه می نمایم.

جناب آیت الله سید عزالدین حسینی زنجانی در شرح این فراز از خطبه حضرت زهراء(س) چنین می گوید:

«در این فراز، فاطمه (س) با استفاده از شیوه های جاری در اصول محاکمات، ابتدا به معرفی خود می پردازد. چه این که حکم، تابع موضوع آن است. و زمانی که موضوع حکم ثابت شد، قهراً حکم آن ثابت می گردد. از این رو می بینیم فاطمه نخست می فرماید: من فاطمه هستم! پدرم محمد است! تأکید می کند من فاطمه هستم. وقتی فاطمه بودن ثابت شد، صدیقه بودن، و سیدة نساءالعالمین من الاولین و الآخرین بودن ثابت می شود، پس هرچه می گوید حق محض است. فاطمه به آن مردم فریب خورده که سخنان او را می شنیدند، بر این نام تأکید می کند که احدی با آن نام ناآشنا نیست و مکرر این نام را همراه با احترام فراوان و عظمت از زبان پیامبر شنیده بودند. وقتی مردم فهمیدند فاطمه فاطمه است،دیگر ثبوت حکم ضروری است و آنچه می گوید راست و عین حقیقت است».(7)
ایشان در ادامه می افزاید: «اما پس از معرفی خود، با تأکید می فرماید: أقول عوداً و بدءً، اولین و آخرین سخنم است. چنین تأکیدی برای اتمام حجت است. بنابراین چنین گفته ای غلط و تجاوز از حق و عدالت نخواهد بود.چه این که تجاوز از حق به دو جهت است:
1. انسان به راه خطا برود ولی قصد صواب داشته باشد. از آن به «قصور» تعبیر می شود. مثل افرادی که در جست و جوی حق هستند اما دچار اشتباه می شوند.
2. انسان عمداً از حق تجاوز نماید و از روی هوای نفس،حق را نادیده بگیرد که آن را «شطط» و به تعبیر دیگر «تقصیر» می گویند. بر این اساس، صدیقۀ طاهره تأکید می کند که گفتارم نه از روی قصور «و لا أقول ما أقول غلطاً» و نه از روی شطط و تقصیر است بلکه حق و محض واقع است.»(8)
همچنین آیت الله مکارم شیرازی نیز در توضیح این فراز از خطبه که بی بی فاطمه زهرا(س) فرمودند «ایّهاالناسُ. أنَا فاطِمةُ و أبی مُحَمَّد. أقُولُها عَوداً عَلی بُدءً.» چنین می گوید:
«حضرت(س) قبل از هر چیز خودش را به جمعیت معرفی می کند و عذر و بهانه ها را از آنها می گیرد، تا کسی نگوید من بی خبر بودم و دختر پیامبر را نشناختم و گرنه به یاریش بر می خاستم.
او مخصوصاً روی نسبتش به پیامبر (ص) تکیه می کند، و ارتباطش با علی (ع) را بازگو می نماید، سپس تآکید می کند که آنچه را می گویم عین حقیقت است، سخنی را نسنجیده نمی گویم و کلمه ای بی حساب بر زبان نمی آورم. درست بشنوید و ببینید چه می گویم، پس مسئولیت عظیم خود را در برابر این حادثه در یابید!(9)
گر چه پرداختن به همۀ ابعاد این قضیه در حکم مثنوی هفتاد من کاغذ شدن است و باید به گونه ای باشد که از حوصله خوانندگان محترم خارج نشود اما زبان حال روایات در فضایل بی بی دوعالم صدیقۀ کبری(س) نیز همین را بیان می کند که؛ من فاطمه هستم و شما علاقه پیغمبر را نسبت به من می دانید. من پاره تن رسولم، من نور چشم محمد(ص) هستم، من سرور زنان عالمم و من صدیقه محدثه هستم. و نَحنُ وَسیلَتُهِ فِی خَلقِه وَ نَحنُ خاصَّتُه وَ مَحَلُّ قُدسِه وَ نَحنُ حُجَّتُه فی غَیبِه وَ نَحنُ وَرَثَهُ أنبیائِه؛ «و ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی ها، ما دلیل های روشن خداییم و وارث پیامبران الهی.» (10)
فَجَعَلَ اللهُ...اِطاعَتَنا نِظاماً لِلمِلَّةِ وَ اِمامَتَنا أماناً لِلفِرقَة؛ و رهبری ما را عامل وحد
«خدا اطاعت و پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت اسلامی و امامت مارا عامل درامان ماندن از تفرقه ها قرار داده است.»(11)
ای مردم( فریب خودۀ ساده اندیش و دل بسته به دنیای فانی ) من فاطمه ام که از اول تا آخر زندگیم جز حق نگفتم و زبانم جز به صدق باز نشده است. پس اگر دنیا، شما را کر و کور کرده به یاد آورید و متذکر شوید که من دختر پیامبرم.
آری بهای خطبه آتشین و آخرینِ زهرا چیزی جز آتش و دود و درب نیم سوخته و دیوار به خون رنگین شده و شهادت نشد و این پایانی بود بر یک آغاز، آغاز مظلومیت مردی که به خاطر حفظ دست آوردهای اسلام و حرمت پیامبر و امتش شمشیرش را غلاف نمود و از دست سران قوم و سرداران سپاه اسلام زانوی غم در بغل گرفت و بهای حضور سرخش در میادین نبرد، شد درد و دل با چاه و سکوت غم باری همچون خار در چشم و استخوان در گلو و در نهایت دست و پا زدن با فرق شکسته در محراب خون. و سر منشأ ریخته شدن خون حسین را نیز باید در بهای خطبه ی مادرش زهرا جستجو کرد... والبته راه و پیام این خاندان همین است: سفید زندگی کنیم تا سرخ بمیریم....

پی نوشتها:

1. کشف الغمه، ص124. کنزل العمال،ج 6 ص 220. صحیح ترمزی،ج2،ص 319
2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 4 ص 97
3. این موضوع در کتاب سقیفه ابوبکر جوهری، بنا به روایت ابن ابی الحدید معتزلی و بلاغات النساء احمد ابن ابی طیفور بغدادی آمده است. بلاغات النساء ص 12-18. احتجاج طبرسی ج1 ص 253 چاپ انتشارات اسوه نیز این مطلب نقل شده است.
4. سقیفه،علامه سید مرتضی عسکری ص 125 انتشارات دانشکده اصول دین1387
5. زندگانی فاطمه زهراء (س) ، سید جعفر شهیدی ص130
6. همان،ص 268
7. شرح خطبه حضرت زهراء(س)،آیت الله سید عزالدین حسینی زنجانی، ص 414 انتشارات بوستان کتاب چاپ یازدهم 1390
8. همان، ص 317
9. زهرا برترین بانوی جهان،آیت الله مکارم شیرازی، ص 176 انتشارات سرور چاپ دوم 1376
10. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خویی) ج20 ، ص97 - شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ ابن‌ ابی‌ الحدید، ج16‌، ص211 روایت از حضرت زهرا(س)
11. الاحتجاج علی اهل اللجاج (طبرسی)ج1 ، ص99 روایت از حضرت زهرا(س)

 

زن و کمال پذیری در آیات وحی

موضوع «زن» یکی از پرماجراترین و پرفراز و فرودترین بحث های گذشته و حال بوده است. نگاه های تفریطی، افراطی، و واقعگرایانه، کلی ترین تقسیمی است که در این مقاله از آن یاد می شود.
در این باب ، نگاشته های فراوانی، رهنمای اندیشه های حقیقت یاب بوده است. نگارنده با انگیزه آشنایی ژرف شما عزیز، از دیدگاه های آخرین و کامل ترین دین آسمانی در ارتباط با این رکن بنیادین و تعیین کننده، سیری در مهمترین آیات مربوط به جایگاه زن خواهد داشت که در این پویش، بسیاری از پرسش های رایج، پاسخ می یابد. پا به پای این نگرش، به پیش می رویم:
1ـ طیف نخست خطاب های «یا ایها الانسان» قرآن کریم است که یقیناً تمامی زنان و مردان را در بر می گیرد. هیچ مفّسری معتقد نیست که این خطاب ویژه مردان است.
2ـ دسته ی دوم، تعبیرهای «ناس» (= مردم) و « یا ایها الناس» های این کتاب جاودانه است که بی توهم، شامل زن و مرد می شود.
3ـ سوم، ساختار «الذین آمنوا» « یا ایها الّذین آمنوا» و «الّذین یومنون» و نظیرهای آن است که اگر قید و ویژگی خاصی نداشته باشد، بر اساس موارد استعمال زبان عرب، شامل زن و مرد مؤمن به خدا می شود.
بدیهی است در موارد استعمال این زبان ، دسته ای که در بین آنان مرد هم وجود داشته باشد، از آنها به تعابیری مانند «هم»، «کم»، «آمنوا» ، «یومنون»
و ... یاد می شود و این، با جمع ویژه مردان که در میان آنها «زن وجود ندارد، از نظر صیغه و سیاق ظاهر تفاوت ندارد. در هر صورت، قرآن به زبان عربی است و باید بر اساس همان سبک متداول در میان عرب ها، تکلّم کند
ـ « من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینّه حیوة طیبة و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعلمون»(1)
« هر مرد یا زنی که عمل شایسته انجام دهند و مؤمن باشند، یقیناً به زندگی پاکی(=حیات طیبه) احیائشان می کنیم و بهتر از کاری که انجام داده اند، پاداششان خواهیم داد.»
باید توجه داشته که ایجاد حیات دوم عمده ترین حکمت بعثت انبیاء است.(2)
این زندگی حیاتی همراه با آرامش، عزت، بالندگی، خروج و رهایی از تنگناها است، که شاید به قرینه ی قسمت انتهای آیه که « و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون» که ظهور در قیامت دارد، این وعده ی حیات پاک(حداقل)در دنیا نیز تحقق می یابد.
5ـ یا ایها النّاس انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عندالله اتقیکم..(3)
« ای مردمان! ما شما را از مذکر و مؤنثی (مرد زنی) آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید. گرامی ترین شما در پیشگاه خدا، با تقواترین شما است...»
خطاب این آیه به تمامی زنان و مردان است و معیار کرامت یابی آنها، رعایت پاکی و حدود الهی است.
6ـ«فاستجاب لهم ربّهم انّی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض...»(4)
« آن گاه خداوند، دعایشان را پاسخ گفت که من ، عمل اهل عمل شما را چه مؤنث و چه مذکر باشد، تباه نمی کنم. شما از یکدیگرید
7ـ« انّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصّادقین و الصّادقات و الصّابرین و الصّابرات و المتصدّقات و الصّائمین و الصّائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات والذاکرین الله کثیراً و الذّاکرات اعدّالله لهم مغفرة و اجراً عظیماً»(5)
« مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد می کنند، خدا برای همه ی آنها آمرزش و پاداشی بزرگ فراهم ساخته است.»
این آیه نیز ، زنان را هم پای مردان در دستیابی به کمالات بزرگ، مطرح کرده که دلالت آیه ، بس روشن است.
8ـ « ... هنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ....»(6) آنها (زنان) برای شما(مردان) لباسند و شما (مردان) برای آنان(زنان ) لباس هستید(7)
9ـ « ضرب الله مثلا للّذین آمنوا امرئة فرعون ... و مریم ابنت عمران ...(8)
« خداوند برای مؤمنان، زن فرعون ... و مریم دختر عمران را نمونه و الگو آورده است.»
بسیار جای توّجه است که خداوند در این سوره ی (تحریم) دو زن خیانتگر، یعنی زن حضرت نوح(علیه السّلام) و زن حضرت لوط(علیه السّلام) را در آیات قبل به عنوان نمونه های کفر پیشگان ذکر کرده و در این دو آیه (11 و 12 تحریم) حضرت آسیه زن فرعون و حضرت مریم (علیه السّلام) را به عنوان الگوی مؤمن، مطرح کرده است.
به نظر نگارنده، این نمونه آوری یک حرکت نمادین برای ابطال اندیشه ی معروفی است که انسان ها را (بخصوص زنان را) تابع محیط و برده ی شرایط می داند.
موانع فراوانی برای ایمان آوردن همه آنان بخصوص بر سر راه زن فرعون برای ایمان آوری وجود داشت که او همه ی آنها را با قبول شکنجه ها، تحمّل کرد چنانکه زمینه های فراوانی برای ماندن بر صراط ایمان
برای همسر نوح(علیه السلام) و همسر لوط(علیه السلام) وجود داشت و آن دو در این امانت خیانت کردند.
کدام مکتب از مکاتب بشری این همه استعداد را برای زنان ثابت می کند؟
10ـ طیف دیگر، تعبیر «من» می باشد مانند : « من ذا الّذی یقرض الله قرضاً حسناً؟(9) چه کسی است که به خداوند قرض نیکو بدهد؟ این آیه و مانند آن نیز، عام است اختصاصی و فقط اختصاص به مردان ندارد.
11ـ مورد دیگر، این آیه است: « و لقد کرّمنا بنی آدم و...» (10)«ما فرزندان آدم (علیه السّلام) را گرامی داشتیم.»
در قرآن هفت مورد تعبیر بنی آدم(علیه السّلام) ( = فرزندان آدم که شامل مردان و زنان می شود) ذکر شده است:
سوره ی اعراف آیات 26 ـ 27ـ 31ـ 35ـ 172 ، سوره اسراء آیه 70 و سوره یس آیه 60.
همه ی این هفت آیه، توجّه به تمامی زنان و مردان دارد، بخصوص آیه 172اعراف « کرامت تصدیق ربوبیت» را شامل همه ی آنها می داند.

زن در خطبه هشتاد نهج البلاغه :

حال لازم است به خطبه ی هشتاد نهج البلاغه مراجعه کنیم و معضل بحث کاستی های سه گانه را پاسخ بگوییم.
به متن آغازین این خطبه توجه کنید:«معاشر النّاس! انّ النّساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول. فامّا نقصان ایمانهنّ فقعودهنّ عن الصّلاه و الصّیام فی ایام حیضهنّ ، و امّا نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتین منهنّ کشهادة الرّجل الواحد و امّا نقصان حظوظهنّ فمواریثهنّ علی الانصاف من مواریث الرّجال...»(11)
« ای همه مردمان! زنان در ایمان و بهره مندی و عقل، کاستی دارند. دلیل کاستی ایمانشان ترک نماز و روزه در ایام ویژه (دوره ی ماهیانه) است و دلیل کاستی عقل آنان، برابر بودن گواهی دو زن با یک مرد است و اما کاستی بهره مندی آنان، نصف بودن دریافت ارث است در قیاس با مردان...»
عده ای تلاش کرده اند که اسناد این خطبه را به امام، ضعیف بدانند و در سلسله سند، شک کنند. عده ای، به دلیل شأن صدور این خطبه که در پایان جنگ جمل (با حضور عایشه) بیان شده است، آن را منحصر در زنانی خاص می دانند که کلّی گرفتن کلمه «زنان = النساء» را در سرایت و شمول دادن به همه ی زنان در همه ادوار، کافی نمی دانند.

اما این تحلیلی که شما خواهید خواند با دو پیش فرض است:

فرض صحّت استناد به امام علی(علیه السّلام) فرض کلّی بودن، که شامل همه ی زنان بشود.
در تفسیر این خطبه، فهم یک مطلب و ایمان به آن، تأثیر فراوان در نوع تحلیل ما خواهد داشت و آن نکته این است که این سخنان بر فرض صحت استناد به حضرت علی(علیه السّلام) از کسی صادر شده است که دانش وحی آسمانی قرآن پیش او است و شهر علم پیامبر را دروازه است و خویش را قرآن گویا می خواند و صدها روایت مستند از پیامبر(صلّی ا... علیه وآله) در شأن علمیت بالا و والای او صادر شده است و در سیصد آیه، یا به عنوان تک مصداق یا بزرگترین و عالی ترین مصداق تجلیل، خداوند، مطرح است(12)
خلاصه اینکه، آن همه آیات که مرد و زن را در رسیدن به قرب خداوندی و تکامل والای انسانی، مساوی دانسته است به یازده طیف از این آیات، با تفسیر مختصر اشاره شد و آشنایی با آیات گوناگون که تجلیل کم نظیری از زنان داشته است، مانند آنجا که برای مؤمنان، دو زن را و برای کافران نیز دو زن را مثال می زند و هر دو دسته را نمونه های ایمان و کفر می داند، و ... در سینه و گنجینه ی نهان علی(علیه السّلام) است؛ همه این ها ظاهر آیات است، علم به درون های بی پایان قرآن هم در نزد علی(علیه السّلام) است که منابع را برای فهم و استناد آن، معرفی کردیم.
و اما تحلیل مختصر « کاستی های سه گانه»
تعبیرهای «نقصان» و «عقل» را باید نیکو شناخت.
در تعبیرهای عرف مردم، وقتی می گویند فلانی «کم» دارد و یا عقلش ناقص است، مردم، آن را در اوج نکوهش می دانند و بجا است که همین برداشت را بکنند، ولی آیا در شعرهای مولوی که کاربردهای گوناگونی برای عقل آمده و بحث نسبیت در کاستی ها و نوع تعبیرهایی که برای این مقاصد می آورند، همان برداشت عرفی است؟
امّا فیزیولوژی و پسیکولوژی ویژه فعالیت های مشترک زن و مرد و تفاوت هایی که به آن اشاره و استدلال شده است ، نباید از نظر دور بماند.
تقسیم استعدادها در عین مشترک بودن بسیاری از استعدادهای کمال پذیری و غیر آن در میان زنان و مردان که متناسب با رسالت های مشترک و اختصاصی آنها است را، نباید از نظر واقعنگر خود دور داشت!
« انّ النّساء نواقص الایمان» زنان نقصان ایمان دارند.
مقصود از این جمله چیست؟ آیا کسی مانند علی(علیه السّلام) که تمام دانش کتاب منزل، در سینه او است، آن همه آیات را که به برابری سعادت پذیری زن و مرد و رسیدن به حیات پاک و اجر و سعادت جاودانه است، از نظر دور داشته اند؟! آیا این گمان در حق علی(علیه السّلام) که امین احد و احمد است، روا است؟!

برای فهم عمق مقصود امام از نقصان ایمان، به استدلال امام توجّه کنید:

« فامّا نقصان ایمانهنّ فقعودهنّ عن الصّلاة و الصّیام فی ایام حیضهنّ»(13)
« دلیل کاستی ایمان آنها، بازنشت آنها از نماز و روزه در ایام ویژه است.»
اگر به جای این جمله، می فرمود که « دلیل نقصان ایمان آنها، محدود بودن ظرف پذیرشی آنها است» ماجرای دیگری بود و شاید با آیات مختلف در تضاد بود.
امّا، مشکل « کاستی» ایمان را امری عارضی می دانند، که به نظر نگارنده از حیث بروز در انحصار زنان نیست و در زنان نیز قابل جبران است.

پس دو ادعا را در اینجا مطرح کردیم:

1) می تواند در انحصار زنان نباشد. زیرا حضرت تعبیر «انّما» را که ظهور در انحصار باشد نیاورده اند. بلکه از «انّ» استفاده کردهاند.
2) قابل جبران نیز، هست.
در متون دینی ما آمده است که عبادت هایی چون نماز، روزه، برای حیات معنوی انسان در درجه نخست، اهمیت فوق العاده دارد و ترک آنها به هر میزان که باشد، سیستم روح انسانی را دچار رکود می کند، چه در زنان و چه در مردان؛ گر چه ترک مخالفت جویانه و سهل انگارانه، تفاوت فاحشی با ترک عذر آمیز دارد. به همین دلیل بحث «قضا» کردن نماز و روزه مطرح می شود.
در روایات و رساله های عملیه، پرداختن زنان به جلوس در جایگاه نماز و ذکر و اوراد برای ایام ویژه زنان به طور مستحبی تأکید شده است، که بعید به نظر نمی آید، این اقدام مستحبی همراه باعلاقه و رویکرد به کار جبرانی در عوض نماز، کاستی عارضی بر ایمان زنان را پوشش داده و جبران نماید.
نباید گفت چگونه ممکن است، ذکرها و جلوس در نماز، گاه، جبران کار عظیمی چون نماز، را بنماید؛ زیرا بنده باید فرمانبر حق باشد و با همین ترک صلاة و رویکرد به کار جبرانی، روح اطاعت پذیری را که ملاک ارتقای معنوی است، در خود تقویت نماید.
نکته ای که تأکید فراوان بر آن دارم، این است که بحث کاستی های سه گانه در یک سبک و سیاق نیست به دلیل عنوان «کاستی بهره مندی مادی» و .. که بس روشن است که از نظر امام علی(علیه السّلام) بهره مندی مادی کمتر، به دلیل عدم ضرورت، مذّمت نیست. یکی از کاستی های مطرح شده «ایمان» عارضی است و دیگری «عقل»، اشارت به تفاوت استعدادهای دماغی و مغزی است که حکمت خداوندی آن را به گونه ای دیگر، جبران کرده است.
« نواقص الحظوظ» یعنی زنان در بهره مندی مادی کاستی دارند.
دلیل امام: « و امّا نقصان حظوظهنّ فمواریثهنّ علی الانصاف من مواریث الرّجال »
زیرا زنان ارث را نصف مردان دریافت می کنند.
این جمله به هیچ صورت، نکوهشی را متوّجه زنان نمی کند، زیرا امام کمتر بهره مندی همه انسان ها را نیز دلیل بر مذّمت آنان نمی دانند. اصولاً در متون دینی و در نهج البلاغه و بخصوص قرآن کریم، یک مورد پیدا نمی کنید که دلیل فضل پیامبری یا کسی دیگر را، بیشتر برخوردار بودن او از بهره های مادی بداند. گاهی حتّی تعبیرهای دیگری هست که ضد این حالت را افتخار می دانند(الفقر فخری) یعنی نیاز جامع در همه ابعاد به خداوند، یا فقر در راه اطاعت خدا که همراه با ایثار و بخشش باشد و کوتاهی در کسب مال نشده باشد، نه آن فقری که نتیجه ی سستی است که شدیداً مذموم است. چرا زنان ارث را نصف می برند؟
ج ـ در همه جا این گونه نیست که در فقه اسلامی ذکر شده است و امام علی(علیه السّلام) به آن مواردی اشاره دارند که ارث زن نصف مرد است.
چون اداره ی اقتصادی زندگی با مردان است، بجا است که دو برابر زنان ارث ببرند. پدری از دنیا می رود، دخترانی و پسرانی دارد، یقیناً گردونه اقتصادی خانواده را باید پسرانی که همسر انتخاب می کنند بگردانند و دختران که شوهر می کنند، وظیفه ی مالی ندارند.
« نواقص العقول»یعنی دارای کاستی عقل اند» زیرا: ... فشهادة امرأتین کشهادة الرّجل الواحد
(گواهی و شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است.)
تحلیل: در این تعبیر امام نشان نقصان، برابری شهادت دو زن با یک مرد است، نه اینکه چون شهادت دو زن برابر با یک مرد است، پس زنان نقصان عقل دارند. اگر پرسیده شود که آیا نقصان عقل واقعیت دارد؟ و چرا به آنان عقل کمتری داده شده است؟
این تعبیر امام که فرمودند « شهادت دو زن برابر یک مرد است» و افزودن اینکه این حکم بی حکمت نیست و متون دینی هیچ گاه بی دلیل چنین نمی گویند، همه ی اینها می تواند ـ بر فرض ایمان آوردن به حکمت پروردگار، شاهد بر «کاستی مزبور» باشد نه دلیل و امّا این سوال که چرا بر فرض صحّت استناد این جمله به امام و محل نقصان بر همان چیزی که ما می فهمیم ـ به زنان، عقل مردان داده نشده، نیاز به بحث دارد.
علامه جعفری عقل را تقسیم به عقل نظری و عقل عملی می کنند و صریحاً می گویند زنان در عقل عملی تفاوتی با مردان ندارند.

عقل نظری چیست؟

ج ـ عقل نظری، همان استعدادهای دماغی و مغزی آدمیان است که استدلال آفرین و ریاضی پرور است و در منطق صوری حرف اوّل را می زند و در چیدن استدلال، کاری به مقبول بودن و ارزشی بودن یا نبودن مواد استدلال ندارد.

عقل عملی چیست؟

ج ـ عقل عملی با صحّه گذاشتن ها ، تصدیق ها، تکذیب ها، ارزشی بودن یا نبودن مواد استدلال کار دارد و به راحتی نمی گوید که «مفروض» ما است.
با یک مثال موضوع روشن می شود: این آقا انسان است.
و هر انسانی دغلکار است.
پس این آقا دغلکار است.
عقل نظری، هیچ ایرادی به این چنین مقدمات و نتیجه گیری ندارد. اما عقل عملی به «کبرای» قضیه، ایراد می گیرد که این ادعا پایه و اساس ندارد و دغلکاری را نمی توان به همه ی انسان ها نسبت داد.
علامه جعفری مدعی است که همه ی کمالاتی که انسان ها پیدا می کنندو به قرب خداوندی دست می یازند، وابسته مستقیم به عقل عملی است که در این عقل، بین زنان و مردان تفاوتی نیست. و الا باید همه آیاتی که رسیدن به قرب خدا و تکامل انسانی و حیات طیبه را به مرد و زن نسبت می دهد، مخدوش کنیم.
ایشان جمله امام علی(علیه السّلام) را در قضیه کاستی عقل، به عقل نظری نسبت می دهند ، نه عقل عملی (دقّت نمایید)
در اینجا چند جمله را می افزایم که در فهم بهتر این ادعا ما را یاری کند:
نباید ایراد گرفته شود که در آن زمان چگونه، بحث عقل نظری در میان عرف مردم مطرح بوده است که امام از آن سخن رانده اند؟
آیا مباحث کلامی و توحیدی و روانشناسانه و تحلیلی امام را در آن زمان، همه فهمیده اند که فقط همین بحث عقل نظری از مجهولات باشد؟
در شاهدی که امام برای نقصان عقل آورده اند تأمّل کنید: (نه دلیل)
« زیرا شهادت دو زن برابر با یک مرد است»
این جمله در مواردی است که جنبه ی خاص در آن نباشد، یعنی در مواردی در فقه ما از زبان فرزندان علی(علیه السّلام) آمده است که شهادت یک زن کفایت می کند و فقط به او اعتماد می شود.
کاهش در اینجا، کاهش ارزشی نیست، همان سان که محدودیت های دیگر برای زنان دال بر این نیست.
اگر بپذیریم که جایگاه عمده ترین کار تربیتی مردان و زنان، دامن مادر است و بپذیریم که برای تحمّل رنج های مختلف و لوازم متعدّد، نیاز شدید به عاطفه و حوصله بی حد، احساس میشود، پس باید مادران بی اندازه برخوردار از این رحمت ورزی بی کران باشند و طبیعتاً، انسانی که در گیر و دار کار لطیف و ظریف ترتیب و عاطفه ورزی، از رشد قوای مغزی خود در حدی که مردان بدون مزاحمت به آن می پردازند، تا حدی بطور نسبی غافل می شود، و آن لازمه ی پرداختن به امر تربیت است.
در مردان هم ماجراهایی داریم که گاه پرداختن به یک نوع تلاش، آنان را مستعدتر در همان زمینه می کند و در قیاس با مردانی دیگر، دارای کاستی هستند.
آیا مردی پرسفر با مردی گرفتار در یک محیط محدود، از نظر پختگی در صفات گوناگون که وابسته به حضور فعّال اجتماعی است، برابر است؟
این جمله ی امام ناظر بر نوع و غالب زنان است و منافات با این نکته ندارد که شاید زنی بتواند به خاطر رشد دادن استعدادهای دماغی خود، برتر از برخی از مردان شود. محال نیست که زنی فارغ از مسوولیت های تربیت فرزند و اشتغالات خانه که او را در ریاضیات تشویق کنند و امکانات تحصیل برایش فراهم شود و فعّالانه کار کند و به جایگاهی ممتاز برسد.
شاید پختگی خاصی که ناشی از عقل تجربی است و صرفاً به خاطر حضور فعّال اجتماعی، نصیب مردان شده و در شهادت دادن های مختلف که اکثر سوژه های اجتماعی و جمعی است، در این قضاوت امام مؤثر باشد. همان سان که در مقاومت، حوصله، مهرورزی بی پایان و ده ها ویژگی دیگر، زنان امتیازهای خاصی دارند و این نکته از آیه «بما فضّل الله بعضهم علی بعض» قابل استنباط است.
گر چه در این آیه سرپرستی مردان در خانواده مورد بحث است، ولی تحلیل شاید کلی باشد که چون خداوند، استعدادها را میان مردان و زنان (مشترک و اختصاصی میان هر کدام) تقسیم نموده، باید ، مردان قوّام و سرپرست و سنگربان خانه باشند و مسوولیت ها و استعدادهای دیگری خاص زنان است که در جاهای دیگر به آن پرداخته اند.
قصه ی مشاوره با زنان هم نیاز به بحث جداگانه ای دارد که امام علی(علیه السّلام) فرموده اند:
« از مشاوره با زنان بپرهیزید الا کسانی از آنان که کمال عقل او به تجربه رسیده باشد(5) از این جمله نتیجه می گیریم که مشاوره با زنان دو حالت دارد:
1ـ با زنانی که در اثر تلاش فکری و امکان یابی آموزش و پختگی خاص به کمال عقلانی (عقل نظری) رسیده اند.
2ـ کسانی که این تلاش ها را نداشته و در محدودیت و بی خبر از مسائل بیرون زندگی می کنند.
حالت اوّل مورد عنایت علی(علیه السّلام) و سازگار با دستور عام و کلی در آن آیه ی معروف:
«وشاور هم فی الامر» که شامل زنان و مردان می شود و هیچ مفّسری نمی تواند آن را مختص به مردان بداند و یا آیه ی «و امرهم شوری بینهم»
در نامه ی 53 نهج البلاغه هم از مالک اشتر خواسته اند که با افراد بخیل مشورت نکن چه زن و چه مرد، زیرا به دلیل تقصیری که در او است (کاستی کمال در بخیل) در مشورت تأثیر منفی دارد و ...
و امّا آیه ی «الرّجال قوّامون علی النّساء» چه مفهومی دارد؟
برخی به دلیل عدم مطالعه کافی، از این آیه چنین استفاده کرده و گفته یا نوشته اند که مردان قیم زنانند!

لازم است ، پاسخ مناسبی به این ابهام بدهیم:

«قوّام» به معنای سرپرست است. روشن است که برای اداره یک جامعه کوچک ـ مانند جامعه های بزرگ ـ نیاز به تقسیم مسؤولیت مبرم است. حتی تأکید شده است که در همسفری دو نفر یکی از آنها باید مسؤولیت بپذیرد.
یکی از بحث های گریز ناپذیر درباب شناخت ویژگی های مردان و زنان، توجه به مکانیزم و هنرهای خصوصی آنهاست. قبلاً یازده دسته از آیات را بر شمردیم. که در بحث « کمال یابی» هیچ تفاوتی میان زنان و مردان نیست و این اشتراک بنیادی ترین شباهت ها است که رسیدن به کمال، عمده هدف آفرینش انسان است.
شک نیست که دست حکمت وقدرت خداوند، مدیریت تربیت کودک گریز پای را عمدتاً به مادر سپرده است و او است که در روزها و شب ها، مدام، خویش را به عنوان الگوی نقش آفرین در شکل گیری حالت های کودک، بر فرزند دلبند عرضه می کند. برای رسیدگی به این کار بنیادی (تربیت) دست مایه های ویژه ای مانند تحمل، محبت فراوان و مهرورزی وافر ضرورت دارد. و شکی نیست که بروز شدید یک حالت به طور قهری ـ نوعاً ـ حالات دیگر را تحت تأثیر قرار می دهد. نپرداختن به یکی از ابعاد فعالیت، قهراً انسان را در آن زمینه از دیگر حالت ها، عقب می اندازد. مثلا شما خواننده عزیز اگر 10 روز خبرهای ایران و جهان را اصلاً نخوانید، در آن زمینه از دیگران عقب تر هستید و این اختصاص به زنان یا مردان ندارد. رسیدگی کمتر به برخی از فعالیت ها در این زمینه ماجرایش مشابه همین است.
توان های آدمیان هم نامحدود نیست، و لذا تقسیم کار هم ضروری است. آنها که زن را تا حد یک انسان تغذیه گر کودک و رسیدگی کننده به نیازهای او تنزل می دهند و جهت والای تربیت را در او نادیده می گیرند، یقیناً این قضاوت، تأثیر فراوانی در شناخت از رسالت های او (زن) خواهد گذاشت و شبهه های دیگری را می آفریند.
در آیه مورد بحث، برای سرپرستی مردان بر بانوان دو دلیل عمده ذکر شده است:
1) « بما فضّل الله بعضهم علی بعض» (زیرا برخی از آنان را بر برخی دیگر برتری داده)
2) «و بما انفقوا» (و به دلیل مخارجی که بر دوش مردان است)
تشریح کوتاه دلیل اوّل: خداوند استعدادها و آمادگی ها را ـ در عین مشترکات عمده ـ تقسیم کرده است.
اگر خداوند، مردان را سرپرست قرار داده به دلیل استعدادهای خاصی است که در این زمینه به آنها داده است؛ همانگونه که در غیر سرپرستی، استعدادهای خاصی به زنان داده است که مردان به آن حد نمیرسند. عواطف فراوان و ... را به زنان، تحمّل دشواری های محیط بیرون و... را به مردان عطا کرده است.
این نکته قابل تأمّل است که چرا خداوند به جای تعبیر «فضّل الله بعضهم علی بعض» نفرموده است؛ بما فضّلهم الله علیهنّ؟ برداشت حقیر این است که اگر تعبیر دوم به جای تعبیر اوّل ذکر می شد چنین تصوّر می شد که خداوند در همه زمینه ها به مردان بر زنان برتری فراوانی داده است، تعبیر ذکر شده در آیه می رساند که خداوند به پخش استعدادها اشارت دارد و در این مورد بخصوص به برتری مدیریت خانواده توسط مردان و در صحنه هایی دیگر ، اشاره کرده است.

و امّا دلیل دوم سرپرستی مردان؛

می فرماید: « بما انفقوا...» به این دلیل که «انفاق» (خرج کردن) ، با مردان است. اگر از سویی خرج کردن را بر مردان واجب می کرد وا ز سوی دیگر می فرمود، سرپرستی با زن است، از نقطه نظر روانی، اختلالی در نشاط مردان بوجود می آمد:
گویا مرد به صورت اجیری در می آمد که باید کار کند، پول خرج کند و نباید سرپرستی نماید. آری مردان زیادی هستند که به دلیل هماهنگی در سیاست خرج کردن با همسرشان « پاکت حقوق» را به دلخواه یکجا به همسرشان می دهند و این هیچ منافاتی با احکام اسلامی در این باب ندارد ولی بایدی در میان نیست.

پی نوشت ها:

1ـ قرآن کریم ـ سوره ی نحل ـ آیه 97
2ـ قرآن کریم ـ سوره ی انفاق ـ آیه 24
3ـ قرآن کریم ـ سوره ی حجرات ـ آیه 13
4ـ قرآن کریم ـ سوره ی آل عمران ـ آیه 195.
5ـ قرآن کریم ـ سوره ی احزاب ـ آیه 35
6ـ قرآن کریم ـ سوره ی بقره ـ آیه 178
7ـ تشبیه زهد مرد به لباس شاید به دلیل باشد که لباس موجب زینت، حفاظت و حفظ حرمت انسان است.
8ـ قرآن کریم ـ سوره ی تحریم ـ آیات 12ـ 11
9ـ قرآن کریم ـ سوره ی بقره ـ آیه 245
10ـ قرآن کریم ـ سوره ی اسراء ـ آیه 70
11ـ نهج البلاغه ـ خطبه 80.
12ـ نهج البلاغه ـ خطبه 80.
13ـ همان
14ـ به آثار (الغدیر علامه امینی، احقاق الحق و نهج الحق و تفسیر المیزان) مراجعه شود.
15ـ بحار الانوار ـ ج 103 ـ ص 253.

 

حدّ رفاه در نگاه اقتصادی اسلام چیست؟

هم توصیه به استفاده از نعم الهی شده است و هم می‌فرماید: در حرامش عِقاب است و در حلالش حساب. تناسب این دو چگونه است؟
از آنجا که انسان فطرتاً کمال‌جو آفریده شده و عاشق کمال است و کمال نیز حدّی ندارد [که اگر داشت دیگر کمال نبود، بلکه حدود او را وارد نقص می‌کرد]، رفاه نیز هیچ گاه حدّ، مرز و تمامی ندارد. البته دنیا دار نقص و فنا است و هیچ گاه رفاه در آن کامل نمی‌گردد، اما فلاح، رفاه و کمال در بهشت نیز حدّ، مرز و پایانی ندارد؛ و گرنه به سکون و هلاکت می‌انجامد.
اسلام نه تنها با رفاه مخالفتی ندارد، بلکه تمامی علوم و دستوراتی که ارائه داده است، برای رهایی از جهالت و آثار آن و رسیدن به عِلم است که نتیجه‌ی عمل به آن «رفاه» واقعی و دائمی در دنیا و آخرت است. لذا در کلام وحی تعلیم می‌دهد که از خدا هم دنیای «حَسَنه» بخواهید و هم آخرت «حَسَنه». یعنی بهترین‌های دنیا و آخرت را آرزو کنید: «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً».
منتهی رفاه باید درست معنا شود. گاه فرهنگی (مثل غرب) مفهوم رفاه را در لذّت و آن هم لذّت شخصی محدود می‌کند، بدیهی است که اسلام این تعریف را نمی‌پذیرد، هر چند که رفاه سبب لذّت مادی و معنوی نیز می‌گردد. این خوشگذرانی است و نه رفاه.
«رفاه» در لغت به معنای «آسودگی» است و بدیهی است که آسودگی در صورت «برخورداری از نعمات» حاصل می‌گردد. هر چه انسان برخوردارتر باشد، آسوده‌تر خواهد بود، چرا که امنیّت بیشتری خواهد داشت. «ایمان» نیز همان امنیّت است و مؤمن کسی است که کاملاً در امنیّت قرار گرفته باشد.
به لحاظ اقتصادی نیز همین طور است. هر چه انسان برخورداری بیشتری از نعمات داشته باشد و از آنها استفاده‌ی درست و بهینه ببرد، آسوده‌تر بوده و قطعاً لذت بیشتری از حیات و زندگی گذرای خود در دنیا می‌برد و به کمال و رفاه بیشتر پایدار در آخرت می‌رسد.
الف - پس اسلام نه تنها با رفاه مخالفتی ندارد و برای آن نیز حدّی قائل نیست، بلکه رسیدن به کمال که مستلزم برخورداری از رفاه هر چه بیشتر است را توصیه و تأکید می‌نماید. از این رو توصیه شده از نعمات مادی و معنوی خدا و از موهبات و عطایای او نهایت استفاده را به بهترین شکل ببرید که به آن «شکر» گفته می‌شود.
شکر که در «شُکر زبانی» به یادآوری نعیم و نعمت‌هایش و نیز سپاسگذاری عابدانه از او تعبیر شده است، در مقام «شُکر عملی» یعنی استفاده صحیح از مواهب و نعمت‌های الهی؛ و به همین دلیل بسیار موجب تأکید قرار گرفته است. تا آنجا که می‌فرماید: من نعمت را می‌دهم، خواهی شاکر باش و خواهی کفور – من هدایت عامه را می‌دهم، خواهی شاکر باش (هدایت شو) و خواهی آن را بپوشان (کافر شو) – من نعمت را می‌دهم، اگر شاکر باشید زیادش می‌کنم و اگر کفران نعمت کنی به عقوبتش دچار می‌شوید. یعنی همه چیز به چگونگی استفاده شما از نعمت‌ها بر می‌گردد.

«وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ» (إبراهیم، 7)
ترجمه: و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعاً سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسى نماييد قطعاً عذاب من سخت‏خواهد بود.

این معنا را در زندگی مادی خود به خوبی و مستمر تجربه می‌کنیم؛ هر کس از نعمت‌ها و فرصت‎ها (که آن هم نعمت است) درست استفاده کرد، زمینه را برای اخذ نعمت‌های بیشتر مساعد کرد، ظرفیت پذیرش نعمات فزون‌تر را بیشتر کرد و رشد نمود؛ اما هر کس نعمت‌ها را ضایع کرد، خودش بدبخت و پشیمان شد.
پس، رفاه ضروری است، حدّ و مرزی هم ندارد. اما هم تعریف دارد و هم رسیدن به آن سعی می‌طلبد و زحمت دارد.
رفاه یعنی فراهم گردیدن امکانات برای بروز استعدادها و تحقق آنها برای همگان، نه برای یک نفر؛ که به آن «رفاه اجتماعی» گفته می‌شود.
رفاه فردی، همان لذت‌جویی، خوشگذرانی و کامرانی مادی است که به قیمت ظلم به دیگران، پیدایش طبقات، عمق یافتن فاصله طبقاتی و تقسیم شدن جوامع انسانی به «فقیر و غنی» می‌گردد و منتج به این کسب درآمد http://ice-popup.ir/ref:91 http://ice-popup.ir/user/signup/ref:91

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم مطالبی رو که در این وبلاگ قرار میدم براتون مفید باشه و از انتخابتون ممنونم...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اینجا همه چی درهمه و آدرس neloo.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 2874
بازدید کل : 96915
تعداد مطالب : 191
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



Alternative content




برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب





استخاره آنلاین با قرآن کریم


تعبیر خواب






فال حافظ